اشك رز!...

آخرین تنها

رو سنگ قبرم بنویس تنهاترین تنها منم

اشك رز!...

دلم از اين همه گرفتاري، اين همه خونخواري و
تبهكاري ، گرفته بود.
رفتم سراغ دوستم .....گفتم:
بيا بخاطر يك لحظه فراموشي ، پيمانه اي چند
" مي" بزنيم.
بزير درخت رزي كه تنها درخت خانه ي ما بود،
پناه برديم . هنوز اولين پيمانه ي شراب را سر نكشيده
بودم كه يك:
" قطره آب" ،
از شكستگي يك شاخه ي سر شكسته ،
بدامانم فرو غلطيد .....با تعجب از دوستم
پرسيدم:
اين قطره چه بود؟
از كجا باريد؟
در آسمانها كه از " ابر" خبري نيست.
دوستم پاسخي داد ، كه روحم را تكان داد.
گفت: " درخت رز است كه گريه مي كند !
مي خواهد به ما بفهماند كه:
بي انصاف ها ،
لا اقل خون مرا جلوي چشم من نخوريد!..



نظرات شما عزیزان:

mehrzad
ساعت15:29---27 بهمن 1389
سلام ممنون من لینک کردی من هم تو رو لنک میکنم وبلاگت قشنگه

همون كثافت آشغالم
ساعت14:34---24 بهمن 1389
وبلاگت قشنگه

اميدوارم موفق باشي

هنوزم عاشقانه دوست دارم
پاسخ:مرسی عزیزم.منم دوست دارم مثل خدتم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در شنبه 23 بهمن 1389برچسب:,ساعت 5:15 بعد از ظهر توسط آخرین تنها |