آخرین تنها

رو سنگ قبرم بنویس تنهاترین تنها منم

تولدم مبارك

 

چی شد سیگاری شدی؟
 

 
یه شبــ بارون میومــد تنهــا بودمــ
 

 

 
چی شد ترک کردی؟
 

 
یه شب بارون میومد دیگه تنها نبودم
 

 

 
چی شد سیگار رو شروع کردی والکلی شدی؟
 

 
یه شب بارون میومد دوباره تنها شدم
 

 

 
چی شد آوردنت اینجا بستریت کردن؟
 

 
یه شبــــ بارون میومد تنهـــا بودم اونو دیدمـــ
 

 
.
 
.
 

 
.
 
.
 

 
.
 

 
.
 

 
.
 
.
 

 
.
 
.
 

ولی اون دیگه تنها نبودش
 

 

 

 

"تولدت مبارک" چه حرف خنده داری

چه فایده داره وقتی تو گل برام نیاری

عجب شبیه امشب، داره می سوزه چشمام

دورم شلوغه اما انگاری خیلی تنهام

واسه چی زنده باشم جشن چیو بگیرم

من امشبو نمیخوام دلم می خواد بمیرم

تولدم مبارک نیست دلم گرفته غمگینم

هوای خونه دلگیره تورو اینجا نمی بینم

تولدم مبارک نیست شکسته قلب داغونم

تو نیستی و من از دوریت خودم رو مرده میدونم

 

هیچکی خبر نداره چقدر هواتو کردم

چقدر دلم میخواد تو باشی "دورت بگردم"

هیچکی خبر نداره دارم به زور می خندم

نمیدونن چرا من چشمامو هی می بندم

چشمامو من می بندم تا منتظر بشینم

شاید تو این سیاهی بازم تورو ببینم

تولدم مبارک نیست دلم گرفته غمگینم

هوای خونه دلگیره تورو اینجا نمی بینم

تولدم مبارک نیست شکسته قلب داغونم

تو نیستی و من از دوریت خودم رو مرده میدونم

 

 

 

 

نه باورم نميشه كه تو منو از ياد ببري

تولدم شد بي وفا از تو نيومد خبري

خدا

به من بگو چرا ، خوشی به من نیومده

-----

يه چار ديواري سوت و كور

يه خونه ي غرق سكوت

امشب تولد منه

شمعاي رفتن تو

فوووووت

...

..

.

پیچک

+ نوشته شده در یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:15 قبل از ظهر توسط آخرین تنها |

خيلي سخت بود...

 

خيلي سخت بود كه با **بغض** نوشتم

 

و با **خنده** خواندي...

 

خودت بگو:

تنـهــآیـے هـآیــمـــ را بـ ـآ کِــه قسـمــت کُـنـــمـــ

وَقـتــے هَـمــه وجـودمـــ تُــ ــو را مے خــوآهـ ـد!

پیچک

+ نوشته شده در سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:سخت,بغض,خنده,تنهايي,همه وجودم,ساعت 12:22 قبل از ظهر توسط آخرین تنها |

دلت با من نيست...

 

وقتي دلت با من نيست...

 

بودنت

 

مشكلي را حل نمي كند...

پیچک

+ نوشته شده در شنبه 7 مرداد 1391برچسب:دلت با من نيست,بودنت,مشكل,نبودنت,عذاب ميكشم,بهانه,ساعت 3:37 بعد از ظهر توسط آخرین تنها |

مي رسد روز بي من

 

امروزبرای دیدنم زیر پایت را نگاه میکنی...

 


آسوده باش!!



میرسد روزی که به یادم



نگاهت فقط به سوی آسمانهاست...

پیچک

+ نوشته شده در شنبه 7 مرداد 1391برچسب:زير پايت,نگاهت,آسوده باش,آشمان,ساعت 3:32 بعد از ظهر توسط آخرین تنها |

ما هم بهاري داشتيم...

 

روزگاري ما چو گلها يك نگاري داشتيم

...


اين چنين خار نبوديم اعتباري داشتيم

..


اي كه ميبيني مرا اندر خزان با قد خم

.


اين زمستان را نبين ماهم بهاري داشتيم

پیچک

+ نوشته شده در چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:روزگار,گلها,خزان,قد خم,زمستان,بهار,ساعت 5:13 بعد از ظهر توسط آخرین تنها |