آخرین تنها

رو سنگ قبرم بنویس تنهاترین تنها منم

عید من و غم

سلام به همه.امروز اومدم عید پیشاپیش تبریک بگم از اونایی که همیشه به ما سر میزنن و نظر میدن تشکر کنم و خواهش کنم که بعد از اینکه رفتن پیش بزرگترا عید تبریک گفتن بیان پیش ما.منو غم یه پذیرایی مفصل براتون داریم.غم مینویسه من از روش میخونم 

از همه مهمتر عید

منو

غم

همه تو اول سال یه ارزو میکنن که به ته همشون فک کنی میرسی به اینکه همیشه شاد باشن غم نبینن ولی من برعکس میگم خداااااا

غم بهم نزدیک تر کن(نه اینکه به خانواده و... ضرری برسونیا)

نمیدونم این غم چیه و از کجا اومده اما به قول یه نفر همه یه غمی دارن شاید ماله بعضیا کوچولو باشه.

از بچگی دوس داشتم بشینم یه گوشه و تنها باشم که یه روز شنیدم یکی دم گوشم گفت:((همیشه هر کجا باشی باهاتم)) هیچکس نبود پس اینو کی گفت؟!اره همون غم بود رفیق همیشگی من...

گویند خدا همیشه با ماست

                                  ای غم  نکند خدا تو باشی...

وقتی عشق یکی اونو ول میکنه میره طرف میگه خدا مگه من چیکار کردم که با من اینطوری کردی؟ اما نمیدونه زمونی خدا عاشق اون بود ولی یه روز اون خدارو ول کرد و رفت برا همین خدا عاشق یکی کرد که بفهمه چیکار کرده.اره من عاشق بودم خدارو از یاد برده بودم ولی نمیدونستم اون همیشه پیش منه پس بزار منم همیشه پیش اون باشم واسه یه کسی که واقعا عاشقمه مثل عشقای امروزی ولم نمیکنه

 برا همین شدم عاشق

غم

پیچک

+ نوشته شده در شنبه 28 اسفند 1389برچسب:,ساعت 4:51 بعد از ظهر توسط آخرین تنها |

جوابم کردن انگاری...


تو دستات گرمه مي دوني ولي دستاي من سسته
چرا غمگيني و اشکات تموم جونتو شسته
حالا که اومدي پيشم بيا بي گريه و زاري
حقيقت رو بهت ميگم

 جوابم کردن انگاري...

بذار پاتو روي قلبم نذار دست روي احساسم
به جاي گريه و زاري يه کم دعا بکن واسم
تموم دکترا گفتن همين روزاست مي ميرم
نمي دونن دوام شوک نيست نباشي جون نمي گيرم
نبر ولتاژشو بالا نزن شوک من دلم خونه
همين جايي که شوک ميدي دلم نيست خونه ي اونه

      

  دلم نيست خونه ي اونه


حالا قدرتو مي دونم گرچه فرصتي نمونده
قربون دلت برم که تو رو تا اينجا کشونده
اگه قسمت موندنم بود تورو تنها نمي ذاشتم
ميگفتي بمير مي مردم که نگي دوست نداشتم
ببخش که بودنم واست هميشه دردسر داره
همه ميگن اميدي نيست ولي دعات اثر داره
صداتو مي شنوم آره چشام اشکاتو مي بينه
وقتي داد مي زني پاشو به قلبم خيلي مي شينه
نکن گريه گل نازم داره اشکات حروم ميشه
بجنب دعام بکن زود باش ملاقاتت تموم ميشه
        

    ملاقاتت تموم ميشه


کاش ميشد يکي بتونه منو از خواب دربياره
مگه ميشه مرده باشم وقتي که اشکام مي باره
اگه حسرتت رو دارم اگه سردو بي قرارم
تورو با چشماي گريون به خدامون مي سپارم
نميگم برات مي ميرم چون واسه تو زنده بودم
نميگم عشق مني تو چون تويي همه وجودم
اون دنيا جام خوبه خوبه دلم واسه خوشي تنگه
اون خدا که من مي دونم حتي آتيشش قشنگه


    اون خدا که من مي دونم حتي آتيشش قشنگه...

پیچک

+ نوشته شده در پنج شنبه 26 اسفند 1389برچسب:,ساعت 10:37 قبل از ظهر توسط آخرین تنها |

دلم گرفته

 

 
چند روزه دلم گرفته اما نیستی که ببینی
من برات غزل بخونم توکنار من بشینی
آره خیلی وقته رفتی شب من هم بی ستاره ست
دفتر شعرای عشقم وقتی نیستی بی ترانه ست
بی تو بودن واسه ی من شده عادت شب و روز
رفتی و چیزی نذاشتی غیر غصه های دیروز
دلتو از من بریدی شدی هم خونه ی شادی
من برات موندم ولی تو دل به یه غریبه دادی
می دونم چیزی نداشتم واسه ی تو غیر غصه
اما کی به جز دل من حال قلبتو می پرسه؟
فاصله وقتی رسیدی واسه ی من شد فراموش
واسه یکبار هم نشد که تو رو حس کنم در آغوش
فاصله یعنی گذشتن از تموم غصه هامون
اما فاصله گرفتی با همه گذشته هامون
اون روزای عاشقونه که توی دلم نشستی
اومدی و در به روی همه دلتنگی ها بستی
اون روزایی که من و تو آخر ترانه بودیم
واسه زندگیه فردا شعر خوشبختی سرودیم
خاطرات تلخمون رو جا گذاشتیم توی دیروز
چقدر سختی کشیدیم تا رسیدیم ما به امروز
اما چی شد که دل تو با دل من شد غریبه؟
انگاری دلم تو دنیا از خوشی ها بی نصیبه
کاشکی که ما برمی گشتیم به همون روزای تازه
کاشکی که دوباره قلبم دل به عشق توببازه

 

پیچک

+ نوشته شده در چهار شنبه 25 اسفند 1389برچسب:,ساعت 11:54 قبل از ظهر توسط آخرین تنها |

یه گله دارم از شما

سلام عزیزا.یه گله دارم از شما:درسته من زیاد برا این وبلاگ زحمت نمیکشم اما محتاج نظرهای شمام تا ببینم از مطالبم خوشتون میاد یا نه.وقتی میاین نظر بذارین  نمیگم بگین خوبه اما شاید یه مطلبی بزارم که از نظر یکی اون مطلب از جهاتی بد باشه.مرسی کهسر میزنین به ما.مرسی

پیچک

+ نوشته شده در یک شنبه 22 اسفند 1389برچسب:,ساعت 2:50 بعد از ظهر توسط آخرین تنها |

تنهایی

غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق
یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق
بی صـدا میشکنه بغضـش روی سـنـگ قبـر دلدار
اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار
زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی
رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی
آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک
اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک
تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود
دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود
تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری
تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری
پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی
تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی
داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن
رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون
تو سـفر کردی به خـورشـید ، رفتی اونور دقایق
منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق
نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه
تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه
عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک
گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک
نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش
شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش
و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره
پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره
اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم
بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم
ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد
روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد
بـه خـدا نـمــیـری از یاد

پیچک

+ نوشته شده در یک شنبه 22 اسفند 1389برچسب:,ساعت 2:43 بعد از ظهر توسط آخرین تنها |